انسانها در هزاران راه زیرکاند، اما گوها جوهرهی ناب آسمان و زمیناند. سه معبد در ناراستی غرقاند، و اهریمن از نو زاده میشود. روزگاران گذشته چون رؤیایی کهن محو گشته، و نامی آشنا در قالبی نو جان میگیرد. این است داستان مسافری در زمان که بارها و بارها تولدی دوباره مییابد. جهانی یگانه که در آن، گوها پرورش مییابند، رشد میکنند و به کار گرفته میشوند. سیکادای بهار و پاییز، گوی مهتاب زهرآگین، حشره...