آخرین آپدیت ها

جولیان پسر جوانی است که پس از کشتن آهنگری که مادرش او را به او فروخته است، به عنوان یک مزاحم در یک کشتی برده فرار می کند. پس از کشف، او تبدیل به یک برده می شود، اما در گروهی نزدیک از بردگان که از یکدیگر حمایت می کنند، استقبال می شود، به خصوص میرا، یک زن باردار که غذای خود را با او تقسیم می کند و او را زیر بال خود می گیرد. پس از مشکل در کشتی، برده ها توسط کاپیتان بدهکار سلاخی می شوند، اما این به طو...

یوئیچی ایساگی فرصت رفتن به مسابقات قهرمانی دبیرستان های ملی را از دست داد چون بجای اینکه از فرصتش استفاده کنه و توپی که داشت رو گل کنه ، به قدرت دوستی متوصل شد و توپش رو به هم تیمش پاس داد و همین امر باعث باختشون شد .ایساگی یکی از 300 مهاجم زیر 18 سال است که توسط جینپاچی اگو انتخاب شده است ، مردی که پس از جام جهانی 2018 توسط فدراسیون فوتبال ژاپن استخدام شد تا با نابودی فوتبال ژاپن ، ژاپن را به قهر...

خیلی وقت پیش یه [دروازه] باز شد که ما رو به یه دنیای دیگه وصل می‌کرد. اونایی که [نشان] مخصوص روشون ظاهر شد و قدرتای ویژه گرفتن، معروف شدن به [جادوگر]. [بلاو] که یه جادوگر سطح یک از اوفین بود، بعد اتفاقی که [اون روز] افتاد، داره تاوان معروف شدنشو پس میده. یه روز یه قرارداد خیلی خاص بهش پیشنهاد میشه. قراره از پسر دوم خاندان اشرافی آرتیان تو [آکادمی جادویی هلیوس] محافظت کنه. و اینجوری داستان بلاو شرو...

انسان‌ها در هزاران راه زیرک‌اند، اما گو‌ها جوهره‌ی ناب آسمان و زمین‌اند. سه معبد در ناراستی غرق‌اند، و اهریمن از نو زاده می‌شود. روزگاران گذشته چون رؤیایی کهن محو گشته، و نامی آشنا در قالبی نو جان می‌گیرد. این است داستان مسافری در زمان که بارها و بارها تولدی دوباره می‌یابد. جهانی یگانه که در آن، گو‌ها پرورش می‌یابند، رشد می‌کنند و به کار گرفته می‌شوند. سیکادای بهار و پاییز، گوی مهتاب زهرآگین، حشره...

سانی که توی فقر بزرگ شده بود، هیچوقت انتظار نداشت زندگی بهش روی خوش نشون بده. حتی فکرشم نمی‌کرد که طلسم کابوس انتخابش کنه و یکی از بیدارشده‌ها بشه - یه گروه خفن که قدرت‌های ماورایی داشتن. یهویی پرت شد داخل یه دنیای جادویی ویران شده و با هیولاهای وحشتناک و بیدارشده‌های دیگه رو در رو شد - تو یه نبرد مرگ و زندگی. از همه بدتر، قدرت الهی که بهش داده شده بود یه عیب کوچیک ولی کشنده داشت…

جین رانکَندِل کوچکترین پسر خانواده رانکندل، معتبرترین خانواده شمشیرزنی، بود... و بزرگترین شکست تاریخ خانوادگی رانکندل. جین که بطرز مفتضحانه‌ای از خونه و خانواده طرد شده بود و مرگ رقت انگیزی داشت، یه شانس دوباره پیدا کرد. "از این قدرت چجوری میخوای استفاده کنی؟" "میخوام برای خودم استفاده‌ش کنم." خاطرات زندگی قبلی‌ش، استعداد غافلگیرکننده‌ش، و معامله‌ش با خدا... همه چیز برای تبدیل شدنش به عالی ترین فر...

خیلی وقت پیش یه [دروازه] باز شد که ما رو به یه دنیای دیگه وصل می‌کرد. اونایی که [نشان] مخصوص روشون ظاهر شد و قدرتای ویژه گرفتن، معروف شدن به [جادوگر]. [بلاو] که یه جادوگر سطح یک از اوفین بود، بعد اتفاقی که [اون روز] افتاد، داره تاوان معروف شدنشو پس میده. یه روز یه قرارداد خیلی خاص بهش پیشنهاد میشه. قراره از پسر دوم خاندان اشرافی آرتیان تو [آکادمی جادویی هلیوس] محافظت کنه. و اینجوری داستان بلاو شرو...

Zombie Dad

تو این دنیای پر از بخار و ماشین‌آلات، کی میتونه یه کار خفن انجام بده؟ تو تاریکی و مه تاریخ، کی داشت پچ‌پچ می‌کرد؟ من از دنیای رازها بیدار شدم و چشمامو به روی دنیا باز کردم. تفنگ، توپ، کشتی جنگی، کشتی هوایی و ماشین‌های عجیب غریب. معجون، فال‌گیری، طلسم، مرد به دار آویخته و اشیاء مهر و موم شده… نورها درخشان بودن، ولی رازهای دنیا همیشه دم دست بودن. این افسانه‌ی “احمق” بود.

اثری تازه از خالق مانهوای محبوب «بهترین مهندس دنیا» من ولیعهدم؟ ولیعهدی که در جوانی به خاطر بیماری لاعلاج درگذشت؟ اتفاقاً، من یه دکتر داروساز کره ای هم هستم. هیچ انتخاب دیگه ای نیست... سرنوشتم رو تغییر میدم و از خودم مراقبت میکنم. وضعیت جسمانی، قدرت، تونیک های سلامتی و تقویت کننده های انرژی زا... میتونم همشونو بهبود بدم.

خیلی وقت پیش یه [دروازه] باز شد که ما رو به یه دنیای دیگه وصل می‌کرد. اونایی که [نشان] مخصوص روشون ظاهر شد و قدرتای ویژه گرفتن، معروف شدن به [جادوگر]. [بلاو] که یه جادوگر سطح یک از اوفین بود، بعد اتفاقی که [اون روز] افتاد، داره تاوان معروف شدنشو پس میده. یه روز یه قرارداد خیلی خاص بهش پیشنهاد میشه. قراره از پسر دوم خاندان اشرافی آرتیان تو [آکادمی جادویی هلیوس] محافظت کنه. و اینجوری داستان بلاو شرو...

لی هووانگ نمی‌توانست تصمیم بگیرد. آیا او در بیمارستان بود یا در دنیای خیالی‌ای که برای بقا می‌جنگید؟ هر دو طرف ادعا می‌کردند واقعی هستند و دیگری چیزی جز یک توهم نیست. سفر لی هووانگ را دنبال کنید، جایی که او تلاش می‌کند معنای اتفاقاتی را که برایش رخ می‌دهد، درک کند.

“شو” عضوی از باشگاه ادبیاته که نمی‌تونه چیزی بنویسه.روزی از روزها، یه پیام مرموز از دختری به اسم “عِینا” دریافت می‌کنه. بعد از اون پیام تاثیرگذار مدام به هم پیام می‌دادن. درباره‌ی چیزهایی که علاقه داشتن و… صحبت می‌کردن و کم‌کم به هم نزدیک‌تر شدن. ولی وقتی خواستن هم رو ببینن با یک حقیقت غافلگیرکننده مواجه شدن‌…عینا… در زمان حال زندگی نمی‌کنه، اون در پنج سال پیش زندگی می‌کنه.چه بر سر عشقی که پنج‌ سا...

«برای زنده موندن... هیچ چاره‌ای ندارم جز اینکه نابغه بشم. از امروز، تمام تلاشم رو می‌کنم، پس لطفاً حمایتم کنین.» لی هیون-وو خودش رو توی بدن کایل سلتریون پیدا می‌کنه، یه شخصیت اضافی از یه بازی که قبلاً توش بهترین بازیکن دنیا بود. با در نظر گرفتن خط داستانی بازی، به‌زودی با مرگ قریب‌الوقوع کایل روبه‌رو می‌شه. کایلی که علاوه بر نزدیک بودن به مرگ، نمی‌تونه از جادو یا آورا استفاده کنه و شهرت خیلی بدی ه...

خیلی وقت پیش یه [دروازه] باز شد که ما رو به یه دنیای دیگه وصل می‌کرد. اونایی که [نشان] مخصوص روشون ظاهر شد و قدرتای ویژه گرفتن، معروف شدن به [جادوگر]. [بلاو] که یه جادوگر سطح یک از اوفین بود، بعد اتفاقی که [اون روز] افتاد، داره تاوان معروف شدنشو پس میده. یه روز یه قرارداد خیلی خاص بهش پیشنهاد میشه. قراره از پسر دوم خاندان اشرافی آرتیان تو [آکادمی جادویی هلیوس] محافظت کنه. و اینجوری داستان بلاو شرو...

ssssssssssss

nist

بعد از اینکه کلی تحقیر شده و زندگیش توی خطر افتاده، یتیمی از فرقه‌ی شیطانی، چئون یو وون، با نواده‌ش از آینده دیدار غیرمنتظره‌ای می‌کنه که اون نانو ماشین رو توی بدن چئون یئو وون تزریق می‌کنه، که بعد از فعال شدنش تغییرات زیادی توی بدن چئون یو وون ایجاد می‌کنه. ماجرای زندگی چئون یو وون در گذر از فرقه‌ی شیطانی و تبدیل شدن به یکی از بهترین‌های هنرهای رزمی تازه شروع شده.

شکارچی سال هاست که رتبه دی بوده. روز های او به سختی با شغل های پاره وقت می گذشت و به دلیل کنترل زمین های شکار توسط گیلد های بزرگو قادر له ارتقا سطح نبود. یک روز، یک‌ سیاه چال در اتاق او ظاهر میشه. «این...یه سیاه چاله؟» حالا که سیاه چال در اختیار اوست، جین هیوک شروع به شکار موفقیت آمیز، ارتقای سطح و به تدریج قدرتمند تر شدن می کند... «فقط صبر کنین و ببینین، گیلد های بی شرفی که از بالا به من نگاه می...

The Villain Wants to Live